نقد فیلم ترسناک ما – Us 2019
فیلم “ما” به کارگردانی جردن پیل در سال ۲۰۱۹ در ژانر ترسناک – هیجانی اکران شد.
جردن پیل در فیلم قبلی خود “برو بیرون” سر و صدای زیادی به پا کرد و نمرات خوبی هم از منتقدین سینما گرفت و همین کار را دوباره انجام داد و با فیلم “ما” به موفقیت دیگری رسید و حتی در ژانر وحشت با موضوعاتی کاملا جدید پا به این عرصه گذاشت و می توان گفت سبک خودش را وارد صنعت سینما کرد.
اما چرا منتقدین به فیلم جردن پیل علاقه نشان دادند؟
چندین سال است که فیلم هایی در رابطه با نژاد پرستی و ضد نژاد پرستی سینمای هالیوود را فراگرفته و از همین سو منتقدین به دلیل این معضل اجتماعی که هنوز هم وجود دارد علاقه بسیار زیادی نسبت به این نوع فیلم ها نشان می دهند.
جردن پیل هم خودش با نژادپرستی مخالف است به قدری که در یکی از مصاحبه های خودش گفته بود که: “هرگز نقش اصلی فیلم هایم را به سفید پوست ها نمی دهم”.
نمی دانم از این حرف جردن پیل چه برداشتی بکنم. جردن پیل ادعای برابری سفید و سیاه را دارد اما با این حرف پارادوکسی به وجود می آید که درست نیست.
در قدیم سفیدپوست ها برتر از سیاه پوست ها بودند و حالا آنقدر فیلم های ضدنژاد پرستی میسازند و منتقدین هم از آنها استقبال میکنند که این برابری از حد معمول خودش می گذرد و به قول معروف “دیگه شورشو در میارن”. من با برابری کاملا موافقم ولی این سیاست میتواند به صنعت سینما و هنر هفتم صدمه بزند.
داستان فیلم Us ” ما “
فیلم ، داستان خانواده ای را روایت میکند که برای تعطیلات به سواحل سانتاکروز سفر میکنند ولی در آنجا با خانواده ای روبرو می شوند که همان چهره های خودشان هستند و این شروع تهدید ها و آشوب هاست…
برویم سراغ فیلمنامه Us
دوست دارم فرض را بر این بگیرم که خانواده ای که سرخ پوش هستند و قیچی به دست دارند را سیاه پوست و خانواده معمولی را سفید پوست در نظر بگیرم.
روند فیلمنامه خوب و اتفاقات پشت سر هم رخ می دهند و فیلم ضرب آهنگ مناسب خودش را تا پایان حفظ می کند. فرق اساسی فیلم های ژانر وحشت جردن پیل با فیلم های جیمز وان در فرم و محتوای آن است. جردن پیل پشت فیلم هایش تفکری اجتماعی را روایت میکند و برای نشان دادنش از ژانر وحشت استفاده میکند و ابزار های ترس او هم متفاوت است ( نه مثل خیلی از فیلم های ژانر وحشت که ابزار های ترسش تنها در “جن و شیطان و کلبه ای وسط جنگل” خلاصه میشود )
اما چرا خانواده آشوبگر را سیاه پوست در نظر گرفتیم؟
خب هدف فیلم همینجاست. برابری. محتوای “ما” می خواهد بگوید که تنها چیزی که بین انسان ها و افکار و اعمالشان تفاوت ایجاد میکند نه رنگ پوست آن ها که در شرایط زندگی آنها و اتفاقاتی که پشت سر گذشته اند است. “ما” میگوید همه ما می توانیم دو ( یا حتی چند ) مدل از خودمان داشته باشیم اگر در شرایطی کاملا متفاوت به دنیا می آمدیم و بزرگ می شدیم. نکته همینجاست که آنقدر این نکته مهم و بزرگ است که اگر تمرکزمان را بیشتر روی این نکته بگذاریم چشمانمان را روی رنگ پوست انسان ها می بندیم همانطور که در آخر فیلم متوجه شدیم که شخصیت مادر معمولی خانواده انگار همان شخصیت مادر یاغی خانواده بوده ولی چون در این شرایط بزرگ شده شخصیتی کامل و معمولی به خود گرفته.
نقش مادر خانواده “لوپیتا نیونگو” به خوبی از عهده این نقش برآمده و تفاوت های میان دو نقشش به خوبی نمایان است.
شاید کسانی که به امید دیدن فیلمی چون ” کانجرینگ و آنابل” به سراغ “ما” بروند کمی توی ذوقشان بخورد از همین رو پیشنهاد میکنم اگر فیلمی در ژانر و حشت و ( بیشتر هیجان انگیز ) می خواهید که بعد فیلم شما را به فکر فرو ببرد حتما فیلم “ما” شما را راضی میکند.
فیلم از نظر جلوه های و پارامترهای سینمایی جالب بود
اما از نظر داستان میشه گفت ابهاماتی زیادی داشت
مخصوصا در پایان فیلم که خیلی ملموس تر خودش رو نشون داد
البته میشه گفت پایان داستان یک جور فریب دادن مخاطب توسط کارگردان باشه
و همه اتفاقات به درون ادم برمیگرده تمام اتفاقات در زیر زمین و همزاد ها و همه ترسها یا احساسات درونی ادمها رو بازگو میکنه
از این نگاه خیلی عالی هست
اما فیلمنامه شاید با این حالت و نشون دادن اون به صورت قابل لمس نوشته و فیلم ساخته شده
تا به شناخت کمی که ادمها از شخصیت خوشون و احساسات خودشون دارن اشاره کنه
. چنتا نکته وجود داره
اگر همزاد ادلاید تونسته در کودکی جاهاشون رو عوض کنه در تمام این مدت خود ادلاید چطور نتونسته فرار کنه .
از اون مهمتر اگر جابه جا شدن ادلاید باید همه چیز رو میدونسته در حالی هست که ادلاید هیچی نمیدونه و در اخرین سکانس به این جابه جایی فید بک کرده
چرا ادلاید در صحبت کردن مشکل داره اگر جابه جا شدن ادلاید عادی بوده و مشکلی نداشته
اما بقیه حتی نمیتونن صحبت کنن
ابتدای فیلم خودشون رو مثل سایه معرفی میکنن
امادر پایان داستان متصل ها و پرژه رو بازگو کرده
منطقی نیست اگر پروژه همزاد ها بوده و متوقف شده پس چرا اکثر موقیعت ها تو زندگی دو طرف مشترک هست اگر دقت کنید همزاد گیب عینکش رو بر میداره
و بهتر میبینه
اما همزاد ویلسون ها اول مرد لباس رو میپوشه
بعد زن ارایش میکنه و با قیچی خودش رو زخمی میکنه ( شاید عمل لیفت رو میخواد بگه )
پس اینجا پروژه کنترل و همزاد هم منطقی نیست رد میگه پروژه تعطیل شده
سالها گذشته چطور همزاد ویلسون ها وجود داره
ادلاید با پلیس تماس میگیره همینطور تو خونه ویلسون هم تو تلویزیون یه تماس تلفنی و تصویری از حمله همزاد ها پخش میشه
اما در کل فیلم ارتش یا پلیس یا نیروی کمکی دیده نمیشه
مخصوصا تو انتهای فیلم و فرار خانوادا ادلاید با امبولانس
اگر همزاد ها برنامه ریزی برای کشتن داشتن چرا همزاد زورا اون مرد رو کشته همزاد اون مرد کجا بوده
ادلاید تو سکانسی میگه اونا دقیقا مثل ما فکر میکنن
اما همزاد ها کلا متفاوت هستن
همزاد جیسون کارهای اون رو تقلید میکنه تا جایی که در اتش میوفته پس چرا همزاد های دیگه اینجوری نیستن . اگر منظور نتیجه کارها هست چرا همزاد جیسون تاثیر پذیر هست اما بقیه نه
تو پایان فیلم
همه کسایی که در اون مجموعه شهر بازی هستن همزاد در زیر زمین دارن
لباسها . حرکات مشابه . اما دارن خرگوش میخورن !!! اگر منظور اختلاف طبقاتی هست پس نباید همه چیز مشابه باشه
لباسی که پدر ادلاید براش تو بازی برد مشابهش تو زیر زمین بود و همینطور نوشابه ای که همزاد پدر تو زیر زمین داشت .
همینطور لباس رقص ادلاید
فقط همزاد ها تو زیر زمین حرکات خشک داشتن و انگار به نوعی ازار میدیدن
اگر فقط به سایه اشاره میشد خیلی جالبتر میشد
تا همزاد و جابهجایی
در نهایت خانواده همزاد ادلاید کشته میشن و بقیه ازاد و در طبیعت هستن
که این روی همه داستان سرپوش
میزاره به نوعی تهدید هست برای بقیه
پایان فیلم جالب نبود