نظریه صفات در روانشناسی شخصیت
روانشناسان، رویکردهای زیادی را برای تعیین چگونگی رشد شخصیت افراد ارائه کرده اند. ممکن است هر فرد، مجموعهای از ویژگیها را داشته باشد که او را وادار میکند به شیوهای خاص رفتار کند. در این مواقع به نظریه های شخصیت نگاهی می اندازیم.
نظریه صفت شخصیت چیست؟
در روانشناسی، تئوری ویژگی های شخصیتی این گونه است که تفاوت بین افراد در ویژگی های شخصیتی اصلی آن ها نهفته است. این رویکرد تعدادی از ویژگیها و تفاوتهای فردی را بین انسانها فهرست میکند و سپس ارزیابی میکند که چگونه ممکن است برای شکل دهی شخصیت یک فرد جمع شوند. نظریه صفت با سایر نظریه های شخصیت و روانشناسی اجتماعی، مانند نظریه احتمالی فرد فیدلر و نظریه روانکاوی زیگموند فروید، متفاوت است. در تجارت، افراد گهگاه به تئوریهای صفت تکیه میکنند تا ببینند آیا فردی دارای ویژگیهای مناسب برای ایفای نقش رهبری است یا خیر. بیشتر نظریههای صفت یک سری ویژگیهای شخصی دوتایی (مانند برونگرایی و درونگرایی) را ارائه میکنند و سپس یک فرد را در طیفی بین این دو افراطی ترسیم میکنند. به عنوان مثال، تعداد بسیار کمی از افراد درونگرا هستند تا جایی که به دنبال تنهایی کامل هستند یا برونگرا تا حدی که خواهان جامعه پذیری دائمی هستند. بهتر است برای درک بهتر مفهوم نظریه صفت، تعریف صفت را با یک پرسش، پاسخ دهیم:(اگر از شما بپرسند که فردی را توصیف کنید چگونه این کار را انجام می دهید؟ مثلا فرض کنید شما می خواهید شخصیت دوستتان را در سه کلمه توصیف کنید. ممکن است او را بانمک، باهوش و مهربان، توصیف کنید. همه این ها به عنوان صفات (traits) شناخته می شوند. درواقع صفت به عنوان یک ویژگی ثابت در نظر گرفته می شود که باعث می شود فرد به شیوه خاصی فکر و رفتار کند و به محرک های مختلف، پاسخ دهد.)
برجسته ترین نظریه های شخصیت
۱. مدل پنج عاملی شخصیت
تعداد زیادی از متخصصان و کارشناسان روانشناسی شخصیت، در عصر حاضر اعتقاد دارند که شخصیت انسان از پنج صفت عمده تشکیل شده است. در واقع این پنج صفت، پنج ویژگی پایه ای و اصلی شخصیت ما هستند و به نوعی می توان گفت بقیه صفت ها و خصوصیات، به طور نسبی زیر مجموعه ای از همین پنج صفت عمده است. معمولاً این پنج صفت عمده و غالب شخصیت را به اختصار «پنج عامل شخصیت» یا مدل پنج عاملی شخصیت (Big Five Personality Traits) می گویند. مدل پنج عاملی شخصیت، موافق بودن، وظیفه شناسی، برون گرایی، روان رنجوری، و گشودگی به تجربه را دنبال می کند.
۲. نظریه صفت گوردون آلپورت
گوردون آلپورت، نظریهپرداز صفت، ویژگیهای شخصیتی را به سه دسته اصلی تقسیم میکند: ویژگیهای اصلی، ویژگیهای مرکزی و ویژگیهای ثانویه. در این رویکرد، ویژگیهای اصلی به ویژگیهایی مانند خودشیفتگی یا فروتنی، ویژگیهای مرکزی به الگوهای رفتاری رایج مانند کمالگرایی یا تکانشگری، و ویژگیهای ثانویه به رفتارهای اتفاقی (مانند صبور نبودن در ترافیک، با وجود صبور بودن در اکثر کار های دیگر) اشاره دارد.
۳. سه بعد شخصیتی هانس آیزنک
هانس آیزنک روانشناس، شخصیت انسانی خود را با در نظر گرفتن سه معیار کلیدی ایجاد کرد: (درونگرایی در مقابل برونگرایی، روان رنجورخویی در مقابل ثبات عاطفی و سطح روان پریشی.)
۴. مدل شانزده عاملی ریموند کتل
ریموند کتل، از طریق تحلیل عاملی، تصمیم گرفت تشخیص دهد که تیپ شخصیتی یک فرد بر اساس شانزده ویژگی مختلف چگونه شکل می گیرد. کتل از مردم خواست تا اطلاعات خود را بر اساس پرسشنامه ای که او برای کمک به ارزیابی شخصیت آن ها طراحی کرده است، گزارش دهند و پس از آن نظریه صفت رهبری را معرفی کرد.
نظریه صفت رهبری چیست؟
تئوری صفت رهبری یک فرضیه کلی در مورد عوامل و ویژگی های شخصیتی است که یک فرد را به یک رهبر خوب تبدیل می کند. فیلسوف توماس کارلایل اغلب برای ایجاد اولین تئوری رسمی رهبری خصیصه اعتبار دریافت می کند. نظریه انسان بزرگ او ادعا می کند که افراد خاصی – رهبران سیاسی، مدیران عامل، مقامات ارشد نظامی و غیره – با تمام ویژگی های شخصیتی مناسب برای دستیابی به موقعیت، قدرت و اقتدار متولد می شوند. مخالفان این نظریه معتقدند که در اجرای آن بیش از حد خودکامه و در مفروضات اساسی آن غیر واقعی است. از آن زمان، روانشناسان متعددی مدل های مختلف رهبری دیگری را پیشنهاد کرده اند. یکی از این نظریه ها این است که رهبران بزرگ می توانند ویژگی های لازم برای راهنمایی پیروان خود را در آینده در زندگی خود به کار گیرند. به عبارت دیگر، غیر رهبران با تمرین کافی می توانند رهبر شوند. بهعلاوه، نظریههای ویژگیهای رهبری میتوانند به این نکته کمک کنند که چرا افراد خاص ممکن است سبکهای رهبری خاصی را در مقایسه با دیگران اتخاذ کنند. ویژگیهای شخصیتی مختلف، ویژگیهای رهبری عالی را ایجاد میکند.
ویژگی های مشترک برای یک رهبر خوب در چیست؟
۱. اعتماد به نفس
رهبران مؤثر عموماً دارای سطح بالایی از قاطعیت و اعتماد به نفس هستند. در واقع ایمان به خود یک جنبه اساسی برای متقاعد کردن دیگران برای ایمان به آن ها است.
۲. ثبات عاطفی
رهبران بالقوه باید تلاش کنند تا مخزن بزرگی از انعطاف پذیری عاطفی ایجاد کنند. رهبران باید دارای یک قدرت ثابت برای هدایت مردم در روزهای خوب و بد باشند. به این ترتیب، پرورش ثبات عاطفی یک جنبه ضروری از توسعه رهبری است.
۳. همدلی و همراهی
برای توسعه کامل پتانسیل رهبری خود، تلاش کنید تا سطح بالایی از هوش هیجانی را پرورش دهید. رهبران برای انجام کارها به مهارت های بین فردی و درک زیادی نیاز دارند. نشان دادن به افرادی که به آن ها اهمیت می دهید، ذهن آن ها را برای دریافت توصیه ها و راهنمایی های شما بازتر می کند.
۴. هوش
سطح بالای هوش، یکی از شاخص های اصلی رهبر به طور کلی است. افرادی که در پستهای رهبری قرار دارند، برای گذر از موقعیتهای غیرمنتظره، به مقدار مشخصی از هوش نیاز دارند، که ممکن است به این معنی باشد که بدانند چه زمانی باید به شهود خود تکیه کنند و چه زمانی به دنبال نظرات و توصیههای یک مربی باشند.
۵. احساس مسئولیت
اثربخشی رهبری تا حدی به توانایی رهبر معین در پذیرش مسئولیت بستگی دارد. یادگیری مسئولیت پذیری یکی از جنبه های اساسی همه انواع رشد شخصیت است، اما برای رهبران موفق بسیار مهم است. با این نوع مسئولیت، استرس زیادی به همراه دارد، بنابراین یادگیری نحوه مقابله با فشار نیز یک ویژگی ضروری رهبری است.
۶. جامعه پذیری
حتی اگر تمام مهارت های رهبری لازم را داشته باشید، اگر ندانید که چگونه اجتماعی باشید، ممکن است آن ها از بین بروند. جامعه پذیری به عنوان یک عامل شخصیتی، زمینه را برای توانایی شما در ارتباط با دیگران فراهم می کند. اگر نمی توانید با دیگران صحبت کنید، راهنمایی آن ها در یک موقعیت دشوار خواهد بود.
۷. قابل اعتماد بودن
همانطور که توانایی های مختلف رهبری خود را پرورش می دهید، به عنوان فردی با صداقت برای خود شهرت پیدا کنید. وقتی تیم شما به شما اعتماد می کند، در آن زمان است که می توانید انتظار داشته باشید که رهبری شما تحول آفرین بوده.
۵.نظریه شخصیت انسان گرایی
نظریه های شخصیت انسان گرایانه پس از ظهور رفتارگرایی ظاهر شد و آن ها تقریباً تمام فرضیاتی را که بر اساس آن ها بنا شده بودند ، رد می کردند. از نظر روانشناسان اومانیست ، هر فرد منحصر به فرد است و با تجربیاتی که زندگی می کنند و محیطی که در آن حرکت می کنند کاملاً متفاوت بر آن ها تأثیر می گذارد. روانشناسان انسان گرایانه نیز تأکید بسیار بیشتری بر احساسات و تفسیرهایی دارند که هر شخص از تجربیات خود می کند.
تست های شخصیت و تاریخچه آن
روانشناسی شخصیت این تعهد را میدهد که به افراد کمک کند تا آنچه را که در رابطه با خود و دیگران میدانند بهتر بشناسند. تستهای شخصیتی، که به طور معمول به صورت پرسشنامه شکل میگیرند، ابزاری برای انجام آن هستند وتعداد بی شمار و انواع متفاوتی دارند. ریشههای تست های شخصیتی با علم روانشناسی که بهعنوان یک علم معتبر شناخته میشود، درهم آمیخته است. خود روانشناسی به ویلتم وونت، “پدر روانشناسی” بازمیگردد، که برای اولین بار در قرن نوزدهم بین شخصیت انسان و بدن انسان تمایز قائل شد. اما تست شخصیت تا پس از جنگ جهانی اول در دهه ۱۹۰۰ با برگه دادههای شخصی وودورث(Woodworth) وجود نداشت، که او آن ها را برای ارزیابی آسیب های روانی در سربازان بازگشته از جنگ استفاده میکرد.
کدام تست شخصیت را انجام دهیم؟
همهی تستهای شخصیتی میتوانند سرگرم کننده و جذاب باشند. اما از دیدگاه علمی، ابزارهایی مانند Big Five Inventory (و دیگران مبتنی بر مدل پنج عاملی) یا تست نئو و مواردی که دانشمندان روانشناسی از آن استفاده میکنند، مانند تست MMPI، و تست میلون به احتمال زیاد میتوانند نتایج معتبری را ارائه دهند. نکتهای که بسیاری از این تستها را از هم متمایز میکند، امتیازدهی بسیار دقیقتر است. Myers Briggs و آزمایشهای دیگر برای تعیین «انواع» شخصیت به افراد مورد استفاده قرار میگیرد، اما شخصیتها سیاه و سفید نیستند: تحقیقات نشان میدهد که آنها بیشتر شبیه یک طیف هستند.